چرخش آمریکایی
چرخش آمریکایی
ترامپ چه سیاستی درباره سوریه دارد؟
منتشر شده در: 🔺هفتهنامه خبری - تحلیلی مثلث، شماره 353، شنبه 9 اردیبهشت 1396
بازنش در: ایرنا مقاله، شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی،
--------------------------------
با شروع ناآرامیها در سوریه از سال 2010، ایالات متحده آمریکا سیاست مشخصی را دنبال کرده است. سیاستی که آمریکا و مخالفان بشار اسد را در یک جبهه قرار میداد و سخن مشترک آنان، «برکناری اسد از قدرت» حتی بهعنوان پیششرطی برای مذاکرات و حل بحران سوریه از طریق سیاسی بود. با عبور از این موضوع که سیاستهای آمریکا در قبال بحران سوریه، منطقه را با چه چالشهایی روبرو کرده است و ظهور داعش را منجر شده است، به این نکته میپردازیم که چرا اکنون زمزمههایی از کاخ سفید مبنی بر عدم مخالفت با ادامه حیات سیاسی بشار اسد و دیدن سهمی برای وی از آینده قدرت در سوریه، به گوش میرسد. آِیا مواضع آمریکا دچار چرخشی محسوس شده است یا منافع آمریکا در منطقه دست خوش تغییرات گردیده و در دیدگاه سوم شاید هر دو توأمان منجر به تغیر در برآیند کنش سیاست خارجی ترامپ در این موضوع شده است.
منافع حیاتی
دو موضوع «امنیت ملی» و «منافع ملی» از ستونها و بایستههای اساسی سیاست خارجی آمریکا به شمار میرود. دو اصلی که خدشه پذیر نبوده و همواره در اولویت قرار دارند و اهمیتی حیاتی برای هر کشوری دارند. از طرف دیگر وضعیت سیاست خارجی آمریکا به شدت معطوف به دشمن خارجی است. به این معنا که هرگاه آمریکا برای خود دشمنی متصور شود، سیاست خارجی فعالی را در پیش میگیرد و هر زمان که گمان بَرد دشمنی ندارد، به سمت انفعال گام بر میدارد تا آنجا که به گواه تاریخ، دورههایی از انزواطلبی را در تاریخ این کشور شاهد هستیم.
وضعیت فعلی روابط بینالملل که دوره گذار خود را از نظم دوقطبی گذشته به احتمالاً نظم تک-چندقطبی در آینده طی میکند، آمریکا را در موضع ضعف قرار داده است. موضع ضعف به این معنا که آمریکا علیرغم میل خود و بر خلاف تمام تلاشهایی که پس از جنگ سرد انجام داد تا جهان و عرصه بینالملل را تک قطبی نماید، ناکام مانده است، علاوه بر آن نتوانسته در برههای از موارد عملکرد خوبی به لحاظ تأمین امنیت ملی در داخل مرزها و تأمین منافع ملی به لحاظ حفظ همپیمانان خود در خاورمیانه، از خود نشان دهد و ماحصل آن حرفهای امروز نو جمهوریخواهان (نئوکان) آمریکایی است که ترامپ نیز بهعنوان نماینده قدرتمند این طیف اعتقاد به افول قدرت جهانی آمریکا دارند و معتقدند بایستی تلاش کرد تا جایگاه ابر قدرتی آمریکا، بازستانده شود!
پس با این شرایط، اولین موضوع، دشمن خارجی است. در زمان فعلی چین دیگر بهعنوان «شریک استراتژیک» برای آمریکا مطرح نیست؛ بلکه تبدیل به «رقیب استراتژیک» شده است. پس آمریکا باید تلاش بیشتری برای مهار او به خرج دهد و این امر در سیاست خارجی آمریکا طی سالهای اخیر نمودی بارز داشته است که ماحصل آن شده، حضور پررنگ آمریکا در جنوب شرق آسیا و استرالیا برای مهار چین. از طرف دیگر خاورمیانه بنا به دلایل متعدد دیگر جذابیت گذشته را برای آمریکا ندارد. اما این به معنای رها کردن خاورمیانه نیست، بلکه مباحث در فضای گفتمانی نسبی بودن هر امری، مطرح است. لذا ترامپ نیز خود را در حل بحران سوریه دخیل میداند و آنرا رها نمیکند، اگرچه جذابیت گذشته را برایش ندار. وی معتقد است: «آمریکا، ناچار است که کشمکشها در سوریه را حل و فصل کند.»
مدیریت آشوب بزرگ
پس با در نظر گرفتن دو گذاره فوق، آمریکا به حضور نظامی در شرق آسیا میپردازد و بهطور همزمان به «مدیریت نا امنی» یا آنچه که «آشوب بزرگ» مینامم، اقدام میکند. بدیهی است که با کمرنگ شدن حضور خاورمیانهای آمریکا، جا برای بازیگری و حضور سایر قدرتها به این منطقه باز میشود. لذا آمریکا خود را متعهد به حل یکجانبه بحران سوریه نمیداند و از طرفی قصد دارد تا هزینههای حل این بحران – که در حال حاظر شامل گسترهای از اقدامات نظامی، اقتصادی و سیاسی میشود – را بر عهده همپیمانان خود بگذارد و البته خودش نقش مدیریتی بحران را بر عهده بگیرد.
واقعیت آن است که بحران سوریه، علیرغم حضور تروریستهای داعش، برای آمریکا معضلی حیاتی به شمار نمیآید. چنان که تا کنون از آن در امان بودهاست و از سوی دیگر فروکش کردن بحران در این منطقه و درگیر شدن قدرتهای بزرگ به این بحران، میتواند موجب مدیریت آشوب را برای آمریکا پدید آورد. به این معنا که بحران و درگیریهای محدود برای ادامه تحلیل دادن نیروهای سوریه و متحدانش و از سوی دیگر کنترل سطح خشونت و جلوگیری از سرایت آن به منافع منطقهای آمریکا. در این بستر از تحولات است که آمریکا حضور بشار اسد را در آینده قدرت سوریه بلامانع میبیند. اما کدام آینده قدرت!؟ بشار اسدی که برای کنترل بحران، اظهار ناتوانی کرده و ایران و روسیه بهعنوان متحدانی قابل اعتماد، به یارشاش آمدهاند. از طرف دیگر، جغرافیای سوریه برای آمریکا، سرزمینی سوخته به حساب میآید. پس حضور بشار اسد بهعنوان بخشی از راه حل سیاسی اگرچه خلاف خواسته و توافق سایر گروههای مخالف اسد و تروریستها است اما میتواند به ادامهدار شدن روند حل منازعات در سوریه کمک نماید. چرا که یکی از موضوعات مهم سهم و رنگ حضور اسد در آینده است که چانهزنی بر سر آن میتواند، زمان زیادی را برای آمریکا بخرد.
فرجام
بر اساس آنچه بیان شد، برای آمریکا میتوان سه هدف متصور شد: یک)کنترل خشونت و جلوگیری از سرریز شدن آن به مناطق دیگر که ماحصل آن تأمین امنیت نسبی برای رژیم صهیونیستی را منجر میشود که از متحدان استراتژیک آمریکا است. دو)محور مقاومت همچنان در بحران سوریه درگیر باقی میماند و با فرسایشی شدن درگیری میان نیروهای ارتش سوریه و حزبالله لبنان با تروریستها، ضمن تحلیل رفتن توان انسانی و نظامی آنان، حاشیه امنی را برای متحدان منطقهای آمریکا بر قرار کند. سه)روابط آمریکا با روسیه است. کنش این دو بر سر بحران سوریه منجر شده واشنگتن و مسکو در تقابل و تضاد دیپلماتیک قرار گیرند. که با توجه به آنچه بیان شد، پذیرفتن ماندن اسد در آینده سپهر سیاسی سوریه، میتواند اندکی مناسبات بین آمریکا و روسیه را بهبود بخشد و جبهه دیگری علیه آمریکا توسط قدرتی بزرگ گشوده نشود. هرچند که در شرایط کنونی، اوضاع چندان بر وفق مراد آمریکا نیست.
در پایان این نکته را خاطر نشان میسازم که هدف نهایی آمریکا، حذف بشار اسد است و این تغییر در تاکتیک بازی در زمین بحران سوریه، نمیتواند تا آخر پایدار بماند.