سیاست خارجی اوباما و پیام انتخابات میان دوره ای مجلس سنا
انتخابات آزاد همواره نشانه ای است از حضور دموکراسی و ارزش های آن در جوامع انسانی؛ از منظر دیگر نتایج اینگونه انتخابات، پیام های رسا و مطالبات شهروندان و ملت یک کشور و واحد سیاسی را به شفافی بیان می کند و سیگنال های قوی از خواست ملت برای دولت خویش، به شمار میآید. نتایجی که خواهان حفظ وضع موجود است و یا در نقطه مقابل، در پی تغییر وضع موجود و در پی رسیدن به وضع مطلوب می باشند. آنچه که به روشنی از پیام رأی دهندگان آمریکایی می توان دریافت، عدم اقبال سیاست های رئیس جمهور اوباما در سطوح مختلف داخلی و خارجی است، که خود می تواند زمینه ساز بروز و رخ نشان دادن، حوادث بعدی و تغییر در سیاست های آینده باشد.
اما پرسش اساسی اینجاست که حرکت سیاست خارجی آمریکا در کدام جهت بوده است و با عنایت به پیامدهای نتیجه انتخابات میان دورهای مجلس سنا در آبان ماه (نوامبر) به کدام سو حرکت خواهد کرد؟
با روی کار آمدن باراک اوباما در سال 2008، سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا از منظر تاکتیک دچار تغییرات چشمگیری شد. اوباما بر خلاف سَلَف خود، جرج بوش پسر، که در سیاست ورزی جکسونی بود، وجه غالب همیلتونی دارد. این بدان معناست که آمریکا با توجه به احساس امنیت نسبی و مفروض ندانستن دشمن خارجی به قوت گذشته، میل به انزواطلبی داشته و نسبت به مسائل و رخدادهای بین المللی بی میلی نشان میداد و در پی گسترش روابط خود با سایر کشورها از بُعد اقتصادی بود. این امر خود نهفته در دو دیدگاهی است که نسبت به سیاست خارجی آمریکا وجود دارد و تقریباً با توجه به اثبات و شواهد تاریخی آن، تئوری هایی پذیرفته شده است. نخست آنکه سیاست خارجی آمریکا همواره بین انزواطلبی و بینالمللگرایی در تناوب است. بدین معنی که در دوره جمهوری خواهان به سمت بین الملل گرایی و در زمان دموکرات ها به سمت انزواطلبی حرکت میکند. دیدگاه دیگر، سیاست خارجی آمریکا را نسبت به دشمن خارجی حساس می داند و این نظر، گاه در مقام نقض کننده نظر فوق نیز جلوه می نماید. در طول تاریخ آمریکا، این کشور در هر وضعیت و آرایش سیاست خارجی که به سر برده است، هنگامی که احساس میکند در عرصه بین المللی دشمن دارد و منافع و امنیت ملّی خود را در خطر می بیند، با تمام قوا فعال شده و وارد عرصه می شود.
اما این نکته را از یاد نبریم که خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق و افغانستان، ریست (بازشروع) روابط با روسیه و برخی شواهد دیگر، انزواطلبی را مد نظر قرار نداده و بحث کوچ امنیتی آمریکا را به سمت استرالیا و آسیای جنوب شرق، برای مهار چین مطرح میکند. به هر حال آمریکا در دوره اوباما شاهد اعمال سیاست خارجی متفاوتی نسبت به دوران بوش پسر بود؛ که وجه بارز آن چندجانبه گرایی به جای اقدام یک جانبه و نگاه ویژه به سازمان های بین المللی و همکاری های بین المللی به جای بهره گیری مستقیم از قدرت سخت بود.
با توجه به پاره ای از مسائل و مؤلفه های مؤثر در امنیت ملّی آمریکا، اوباما به این نتیجه رسیده بود که می تواند در یک شیفت تاکتیکی از سطح بین المللی و منازعات آن کنارهگیری کند و تمام حواس خود را معطوف به داخل کند: طالبان تا حدود زیادی مهار شده بودند و دیگر چون گذشته توان وارد آوردن ضربه به امنیت آمریکا را فراتر از مرزهای افغانستان و خاورمیانه نداشتند، خصوصاً پس از کشته شدن رهبر این گروه، اسامه بن لادن؛ از سوی دیگر ناتو آنقدر گسترش پیدا کرده است که دیگر معطوف به کشورهای اروپایی نمی شود و سامانه موشکی آن در بخش هایی از خاک آسیایی ترکیه نیز مستقر شده است و باز از سوی دیگر با کمک اتحادیه اروپا و برخی از کشورهای به جای مانده از اتحاد جماهیر شوروی توانسته در مهار روسیه نیز موفق عمل نماید؛ و مواردی از این دست که شرایط را برای انزواطلبی آمریکا با ویژگی های قرن بیست و یکمی آن محیّا می نمود. بر این مبنا انتظار می رفت در انتخابات میان دوره ای سنا، دموکرات ها اکثریت را حفظ کنند؛ رئیس جمهور بعدی (انتخابات 2016) هم یک دموکرات باشد و در بین دموکرات ها، شانس هیلاری کلینتون برای تصدی این مقام، بیشتر از سایر رقبا بود.
اما حاصل نتایج انتخابات نشان داد که ملّت آمریکا برای خود تهدیداتی متصور هستند و آمریکا را صاحب دشمن خارجی میدانند و اقدامات اوباما را کافی نمی بینند. ظهور داعش و قبل از آن جدایی کریمه از اوکراین، شیوع ابولا، جنگ اسرائیل و حماس و دلایل دیگر بهانه و دلایل کافی را برای ناکارآمد نشان دادن سیاست خارجی اوباما و البته دموکرات ها محیّا ساخت و آمریکا را به سمت سیاست خارجی فعال رهنمون می سازد. بر این اساس می توان چنین پیش بینی کرد که رئیس جمهور بعدی آمریکا یک جمهوری خواه باشد و حتی قبل از آن شاید استعفای جان کری، از نزدیکترین پیامدهای این چرخش و مطالبه مردمی باشد./پایان