حلب، نخستین خاکریز نبرد
حلب، نخستین خاکریز نبرد
بایسته های حضور ایران در نبرد حلب
منتشر شده در: هفتهنامه مثلث، سال 6، شماره 339، 4 دیماه 1395
-----------------------------------
مقدمه
تروریسم پدیدهای است که طی سالیان اخیر به یکی از مهمترین موضوعات نظام بینالملل و به یکی از چالشهای جدی منطقه خاورمیانه تبدیل شده و دستور کار جامعه جهانی را به خود جلب کرده است. این پدیده بر شیوه تعیین سیاست خارجی دولتها تأثیرگذار بوده و فراتر از آن موجب تغییر در بازیگران منطقهای و فرامنطقهای خاورمیانه شده است. تحول از بُعد کنشگران موجب گردیده تا جمهوری اسلامی ایران بهعنوان بازیگری تأثیرگذار در معادلات مبارزه با تروریسم، اقدام به عمل نماید. اگرچه پیروزی حلب بزرگترین خبر هفتهای بود که گذشت، اما تحلیلهای متفاوتی پیرامون آن شکل گرفت و گاهاً دیدگاههای متعارضی در خصوص آن بیان شد؛ هرچند که صدای واحدی از سیاسیون ایرانی به گوش رسید. پیروزی در آزادسازی بخشی از شهر حلب که بهعنوان پایگاه اصلی مخالفان بشار اسد طی سالهای ناآرامی و بعد از آن در جنگ داخلی سوریه، شناخته میشود، بیشک دستاورد بزرگ محسوب شده و ضربهای کاری را بر پیکر خسته و زخم خورده تروریسم وارد میآورد. با نگاه به نیروهای حاضر در این نبرد و حضور مستشاران نظامی روسیه و ایران در کنار ارتش و نیروهای بسیج مردمی سوریه، این پرسش مطرح میشود که دلیل حضور ایران در این کارزار چیست؟ کشوری که مرز مشترک با ایران ندارد و بهعنوان یکی از کانونهای بیثباتی و ناامنی در خاورمیانه شناخته میشود، حضور نظامیان ایران، چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ در این جستار با عبور از اینکه چرا و چگونه حلب آزاد شد، به نقش ایران و دلایل حضور کشورمان در این جنگ نامتقارن میپردازم.
نظم جدید خاورمیانه و جایگاه ایران
واقعیت امر نشان از آن دارد که نظام جدیدی در خاورمیانه در حال شکلگیری است. این نظام جدید، متأثر از ساخت و نظام حاکم بر محیط بینالمللی است؛ بهاین معنا که روابط بینالملل در حال گذار از نظم گذشته خود (نظام دو قطبی) به وضعیت جدید و یافتن نظم نوین (احتمالاً نظام تک – چند قطبی) در آینده است، پس خاورمیانه را تحت تأثیر فرایند گذار خود، قرار داده است. در این برهه از زمان و تا زمانیکه نظم جدید مستقر شود، محیط بینالملل بیش از پیش آشوبناک خواهد بود. در این بین، ظهور تروریسم بهعنوان یکی از بازیگران تأثیرگذار در عرصه بینالملل، یکی دیگر از مؤلفههای این جهان در حال گذار است. درنتیجه برای ایران و بازیگری کشورمان در سپهر سیاست بینالملل دو نکته حائز اهمیت است: نخست (بعد داخلی)، تأمین امنیت ملّی و دور نگاه داشتن کانون بحران از مرزها و دوم (بعد بینالمللی)، دست یافتن به جایگاه و پذیرفته شدن بهعنوان بازیگری مؤثر و تعیین کننده در زمان پس از گذار. این امر، جذابیتهای حضور در میدان نبرد سوریه، برای کشوری که میخواهد سهمی از آینده و نظم جدید پیش روی خاورمیانه داشته باشد فراتر از تعهداتی که به موجب قطعنامه 1373 (سال 2001) شورای امنیت سازمان ملل متحد برای دولتها ترسیم میسازد، را به اندازه کافی اقناعکننده مینمایاند.
در برهه کنونی ایران بسیار کوشیده است تا پس از تنشزدایی، جلب اعتماد بینالمللی و دست یافتن به رهیافتی مصالحه جویانه، در جامعه بینالمللی پذیرفته شود. اکنون نوبت آن رسیده تا بهعنوان بازیگری که میتواند فراتر از مرزهای خود کنش سیاسی و حتی نظامی داشته باشد، به رسمیت شناخته شود. منظور از رسمیت، همان مشروعیت بینالمللی است. مشروعیتی که توسط قدرتهای بزرگ برای بازیگران منطقهای درنظر گرفته میشود که ایران خوشبختانه توانسته توانایی خود را بهعنوان بازیگری قدرتمند در بحرانهای سالهای اخیر خاورمیانه، به اثبات برساند.
این نکته از آنجا حائز اهمیت است که منطقه از حیث بازیگران در حال تحول است. این تحول در سه سطح مورد بررسی قرار میگیرد: نخست، بازیگرانی که در گذشته دارای نقش پررنگ بودهاند اما امروز تضعیف شده اند. از این دست میتوان به عراق و سوریه اشاره کرد که دیگر در معادلات منطقه تأثیرگذار نیستند و نقش سابق خود را از دست دادهاند. کشور دیگر عربستان سعودی است که بسیار تلاش میکند، جایگاه خود را حفظ نماید؛ اما واقعیت امر نشان میدهد که هرچه بیشتر خود را به تکاپو میاندازد، کمتر عایدش میشود. در این باره میتوان به وضعیت این کشور نزد افکار عمومی جهان، یا از دست دادن اعتماد غرب، یا ناتوانی در تأثیرگذاری بحرانهای منطقهای اشاره کرد. در توضیح مورد آخر، به روشنی مشخص است که ناکارآمدی عربستان در حل بحران یمن علیرغم تمام تلاشهایش برای ائتلافسازی و مهار آن، اثبات شده و این درست در حالی است که ایران بهعنوان یکی از طرفهای پدیدآورنده ثبات در خاورمیانه و مشخصاً فرونشاندن بحران سوریه، پذیرفته شده است. دوم، پررنگ شدن نقش دیگر بازیگران منطقهای. به این معنا که ترکیه خواهان ایفای نقش بیشتر در معادلات خاورمیانه است و بسیار کوشیده است تا بازیگری قابل اعتماد و توانگر به چشم آید؛ اما علیرغم موفقیتهای نسبی که در ابتدا به دست آورد، نتوانست آن را تثبیت کند و دو سد عمده بر سر راه پذیرفته شدن بازیگری ترکیه در منطقه وجود دارد: اول: عدم پذیرش ترکها توسط اعراب بهعنوان الگو، میانجی و شریکی راهبردی به واسطه حافظه تاریخی خود؛ دوم: عدم ثبات سیاسی و امنیت داخلی در این کشور.
نکته سوم در خصوص تغییر بازیگران در منطقه خاورمیانه معطوف به قدرتهای بزرگ است. بهاین معنا که آمریکا (بنا به آنچه کوچ امنیتی خوانده میشود) حضور خود را در خاورمیانه کمرنگ کرده است و در عوض روسیه از قدرت مانور و نفوذ بیشتری برخوردار شده است و بدیهی است که شرکای استراتژیک هم وابسته به جابجایی قدرتهای بزرگ، تغییر کنند. در جمعبندی این قسمت، باید بیان کنم که در سیر تحولات نظام بینالملل، ایران توانسته جایگاهی درخور توجه کسب نماید و بهعنوان قدرتی منطقهای و شریکی استراتژیک برای روسیه، حضور خود را در کنترل بحران و استقرار نظم، اثبات نماید. پس لازمه این نکته، حضور مؤثر در کانون بحران و کسب پیروزی است.
ویژگیهای نبرد حلب و برآیند آن در قدرت ایران
اما در کنار این مورد میتوان پیامدهای مثبت و دلایل علاقه ایران را برای حضور در این «زمین سوخته»[1] طی موارد دیگری نیز کنکاش نمود: اولاً، ایران با تروریسم در خاک خودش نبرد کرد. واقعیت آن است که تروریسم ماهیتی سیال دارد و هرکجا که سدی در برابر خود نبیند، نفوذ پیدا میکند. داعش علاوه بر ماهیت تروریستی که دارد و در پی مخالفت با کشورهای منطقه برخواسته شده؛ یک تضاد هویتی ویژه با ایران دارد. اگرچه داعش همانطور که در گذشته نشان داده، برای کل دنیا خطرناک است اما برای ایران خطرناکتر است. این وجه معطوف است به تعارض هویت که وجهی متمایز و بیشتر از دیگر علل اقدامات داعش علیه دولتهای منطقه را در برمیگیرد. دوماً، تأثیرات ژئوپولیتیکی پیروزی داعش است که میتواند به تقسیم سوریه و در نهایت تشکیل یک کشور کردی منجر شود را مهار نماید. در ماههای اخیر یکی از راههای مهار داعش و خاتمه بحران سوریه، توسط غرب، تجزیه سوریه بوده است. شواهد حاکی از آن است که این مهم در آینده کمابیش عملیاتی خواهد شد، اما پیروزی اخیر هم این موضوع را به عقب انداخت و زمان وقوع آن را با تأخیر همراه ساخت و هم اینکه سودای دست یافتن کردهای جدایی طلب در خاورمیانه را با ناامیدی همراه ساخت. این مهم میتواند یکی از بزرگترین دستاوردهای ژئوپولیتیکی نبرد حلب باشد.
ثالثاً، ایران توانست قدرت سخت خود را به اثبات رسانیده و برای آینده سوریه، توان بیشتری برای بهرهگیری از قدرت نرم داشته باشد. باید بپذیریم که کارزار سوریه محک مناسبی برای توان راهبردی و هدایت جنگی ایران در محیطی واقعی به شمار میآمد که پیروزی اخیر و نقش مستشاری ایران، موفقیت آمیز بوده است و توازن قدرت در سوریه بعد از شش سال به نفع دولت بشار اسد تغییر کرده است. نکته دیگر اینکه، اگرچه همواره بر آن تأکید شده است که بحران سوریه راه کار نظامی ندارد و بایستی در چارچوب رهیافت سیاسی آنرا حل و فصل نمود؛ اما برتری قدرت نظامی موجب شده تا حامیان مردم سوریه و حکومت بشار اسد، برای مذاکره دست بالاتری داشته باشند.
نتیجه
در مقطع کنونی تروریسم از تهدیدی ملّی به تهدیدی بینالمللی و جهانی مبدل شده است. مبارزه با تروریسم در حقیقت اقدامی همهجانبه است که نیازمند همکاری و همفکری همه کشورها است و جمهوری اسلامی ایران با داشتن توان بالای نظامی و ثبات سیاسی داخلی میتواند کمک شایانی به جامعه جهانی در کنترل افراطیگرایی و مهار خشونت داشته باشد. دیگر آنکه، ایران به جایگاهی درخور توجه و نقشی سازنده دست یافته و بایستی برای تثبیت آن تلاش نماید و نبایستی آنرا نادیده گرفت یا محیط را برای بازی دیگر بازیگران منطقهای واگذار نمود. همچنین هزینههای انجام شده توسط ایران در نبرد سوریه، درواقع هزینه کردی برای امنیت ایران است نه امنیت سوریه و آنچه را که ایران بایستی برای جبران ناامنیها و حملات تروریستی در داخل مرزها بپردازد در جای دیگری هزینه میکند با این برتری که آرامش، ثبات و امنیت داخلی حفظ شده است.■