نقد گزارش مرکز دین و ژئوپولتیک درباره سوریه
منتشر شده در: پایگاه خبری تحلیلی فــرارو، کد خبر: 25498، تاریخ: 1394/10/01
بازنشر در: پایگاه خبری تحلیلی هدانـا، کد خبر: 328749، تاریخ: 1394/10/01
-----------------------------------------------------
مقدمه
طی روزهای گذشته مرکز دین و ژئوپولتیک (وابسته به تونی بلر، نخست وزیر سابق بریتانیا) گزارشی را منشتر کرده است که در آن به آرایش گروه های معارض و مخالف بشار اسد پرداخته است. محورهای اصلی این گزارش به شرح ذیل است:
1. 60% از این گروه ها، افراطی هستند
2. 25% از این گروه ها، هرچند که معتدل به شمار می آیند اما با رهبری گروه های افراطی مشکلی ندارند
3. تقسیم گروه های مخالف حکومت اسد، به میانه رو و تندرو، محکوم به شکست است
4. حتی با از بین رفتن داعش، مشکل افراط گرایی حل نمی شود
5. 80% این گروه ها، قائل به رفتن بشار اسد می باشند
6. مبارزه با این گروه ها از طریق ایدئولوژی و کار فرهنگی باید صورت پذیرد
و در مقابل دو راه کار عمده پیشنهاد می دهد:
· برکناری بشار اسد از قدرت
· تقابل ایدئولوژیک و فرهنگی با گروه هایی که مسلحانه می جنگند
با کمی تأمل می توان دریافت آنچه دغدغه اصلی نگارندگان و تهیه کنندگان این گزارش بوده است، سقوط بشار اسد و عدم در نظر گرفتن نقشی برای وی در آینده سوریه است و به نظر می رسد با نادیده گرفتن ریشه های شکل گیری گروه های جهادی در سوریه، قصد در انحراف افکار عمومی را دارند. این گزارش صراحتاً به برکناری بشار اسد از قدرت اشاره و آن را تقریباً تنها راه حل معقولِ موجود برای مهار تندروی ها در سوریه و دیگر نقاط خاورمیانه می داند.
اما نادیده گرفتن ابعاد پیدایش، تشکیل و تداوم گروه های تندرو نظیر داعش، جبه النصره و...، باعث ایجادِ گرایی غلط در روش حل بحران سوریه می شود. در ادامه این جستار به این دو پرسش اساسی پاسخ خواهیم داد که:
1. عوامل نادیده گرفته شده مادی و خارجی در پیدایش این گروه ها چیست؟
2. و دیگر آنکه، آینده بشار اسد یا آینده سوریه؟ کدام باید محور گفت و گوهای صلح سوریه باشد؟
و در پایان به انگیزه های احتمالی این مرکز در باره انتشار چنین گزارشی می پردازیم.
پاسخی کوتاه و اجمالی برای پرسش نخست
عوامل نادیده گرفته شده مادی و خارجی در پیدایش این گروه ها چیست؟
نمی توان برای پیدایش، تشکیل و تداوم یک گروه تروریستی با این حجم از خشونت و فراگیری منطقه ی جغرافیایی، صرفاً وجود یک حکومت تمامیت خواه و مخالفت و نافرمانی از آن را در نظر گرفت. هرچند که یکی از عوامل اساسی در کنار عدم وجود اقتدار مرکزی طی سال های اخیر در جغرافیای کشور سوریه، کمبود دموکراسی در این کشور است. در فضای آنارشی (یا همان عدم وجود اقتدار مرکزی)، گروه های مختلف با ایدئولوژی های گوناگون و گاهاً متعارض با یکدیگر (خواهان حفظ وضع موجود یا برهم زننده وضع موجود) در سطح فرو ملّی اقدام به ترسیم آینده نموده و به عنوان بازیگران جدید و نوظهور، اعلام موجودیت می نمایند.
از دیگر عوامل می توان به برهم خوردن تقسیم و ترتیبات قدرت در خاورمیانه در پی تحولات بیداری اسلامی (بهار عربی) سال 2011 به بعد که موجب سرنگون شدن حکومت قذافی در لیبی، بن علی در تونس و مبارک در مصر که هر کدام دایه دار ثبات و حکومت داری بلامنازع در منطقه بودند، اشاره کرد که موجب شد جسارت مخالفان دولت ها و حکومت های انحصارگرا در منطقه را برای شورش و نافرمانی مدنی بیشتر نماید. وقتی می شود سرهنگ قذافی را در لیبی که حدود سه برابر بشار اسد در سوریه بر مسند قدرت بوده است، ساقط کرد، پس در سوریه شرایط هموارتر شاید به نظر برسد.
از طرف دیگر، با کوچ امنیتی ایالات متحده آمریکا به عنوان حامی دولت های خودکامه عربی منطقه خاورمیانه (نه الزاماً سوریه) به جنوب شرق آسیا و استرالیا، نگاه این کشور به خاورمیانه تغییر پیدا کرده است و دیگر در اولویت سیاست خارجی آمریکا قرار ندارد، هرچند که همچنان دارای جایگاه و اهمیت درخور توجهی و ویژه ای برای این کشور می باشد، اما سیاست خارجی آمریکا دست خوش تغییراتی شده است که ماحصل آن ایجاد فضای بیشتر برای بازیگری سایر قدرت های خارجی در منطقه می باشد. به مانند حضور روسیه در مصر و یا حضور پررنگ قدرت های اروپایی در برخی کشورهای خاورمیانه که از آن جمله می توان به حضور و تأسیس پایگاه نظامی بریتانیا در بحرین و یا اقدامات نظامی در سوریه و فروش تسلیحات به کشورهای عربستان سعودی و امارات متحده عربی توسط فرانسه و آلمان اشاره نمود؛ که خود این جابجایی و تغییر بازیگران، دوران گذاری را برای منطقه پدید آورده است.
از دیگر عوامل می توان به نقش خود غرب در پیدایش داعش و دیگر گروه های تندرو اشاره کرد. هرچند که به تروریسم، به عنوان یک پدیده شوم و مورد مزمّت دولت ها نگاه می شود اما باید بپذریم که پیدایش و تداوم آن (در سوریه)، ما حصل سیاست های غلط غرب، در منطقه بوده است. غرب به سرکردگی آمریکا، بارها و بارها از حمایت مالی و نظامی مخالفان بشار اسد، صحبت به میان آورده است و آن را تعریف عملیاتی کرده است؛ اما همواره تأکید داشته است از گروه های معتدل و غیر تروریستی حمایت می کند. با نگاه به اوضاع آشوب زده سوریه، چنین انتظاری خالی از امید است که کمک های نظامی و مالی غرب به سایر گروه های میانه رو و مخالف بشار اسد، اولاً به دست گروه های تندرو و پیکارجویان مسلح نرسد و ثالثاً این کمک ها خود زمینه ساز جهت گیری گروه های میانه رو به سمت تند رویی می شود. از دیگر سو، کشورهای منطقه نیز از مخالفان اسد حمایت می کنند که در این مورد، تصویر واضح و تعریف دقیقی از اینکه کمک ها به دست چه کسانی می رسد، ارائه نداده اند.
شاید بتوان پیدایش گروه های تروریستی در سوریه را با پیدایش طالبان در افغانستان از حیث روند، مشابه دانست؛ چرا که هر دو پس از انباشت دلارهای نفتی و هزینه کرد آن برای یک جنگ نیابتی جهت تأمین منافع کشورهای نفت خیز حاشیه خلیج فارس و همچنین حفظ منافع آمریکا در منطقه سر برآورده اند. در کنار این مورد می توان به سیاست های غلط اعمال شده در عراق (حمله 2003) اشاره کرد. جنگی که تحت قیومیت آمریکا و بریتانیا و غیرقانونی انجام پذیرفت و بعد از آن با انحلال ارتش و حزب بعث، سیاست های غلط ادامه پیدا کرد و با روی کار آمدن یک دولت شیعه در عراق موجب تلخ کامی اعراب سنی تندرو شد.
پاسخی کوتاه و اجمالی برای پرسش دوم
آینده بشار اسد یا آینده سوریه؟ کدام باید محور گفت و گوهای صلح سوریه باشد؟
برای ترسیم آینده بشار اسد، قطعاً یک روند و راه حل سیاسی طلب می شود که نتیجه آن می تواند ماندن یا رفتن این چشم پزشک سوری از رأس قدرت در سوریه باشد. آینده بشار اسد به تنهایی نه مطلوبیت دارد و نه تأمین کننده حقوق ملّت سوریه است. بله تنها مباحث را در حد اختلافات سیاسی با یک شخص، محدود نگاه می دارد.
اما مهتر از آینده اسد، آینده سوریه است. آینده سرزمین و ملّت این کشور است و آینده اسد را نیز باید بخشی از آن دانست و به چشم یک مجموعه تعاملی نگاه کرد و نه اجزایی جدا از یکدیگر که در این حالت راه حل سیاسی اگرچه مورد نیاز است اما کفایت نمی کند و با توجه به گسترش گروه های جهادی و در اختیار داشتن بخشی از اراضی این کشور، گزینه نظامی و تحریم اقتصادی خود این گروه ها و حامیان منطقه ای آنان به عنوان بخش دیگری از راه حل برون رفت از بحران در سوریه باید دیده شود.
ژئوپلتیک سوریه در فضای کنونی خاورمیانه، بسیار مهم و تأثیرگذار است. به طور خلاصه تأثیرات ژئوپلتیکی سوریه را در منطقه می توان به سه بخش دسته بندی کرد:
· سوریه به عنوان خط مقدم و حامی اصلی مقاومت در منطقه به شمار می آید و پیوند دهنده گروه های مقاومت در لبنان (حزب الله) و فلسطین (حماس) با ایران است و به عنوان پشتوانه ای امن و البته لجستیکی به حساب می آید.
· سوریه با کشورها و دولت های نا امن و ناپایداری در منطقه نظیر رژیم صهیونیستی همسایگی و مرز مشترک دارد که امنیت در سوریه، موجب حفظ امنیت آنان نیز می شود و ناامنی در سوریه قابل تسری به این کشورها است. (در خصوص اسرائیل: اشاره به بلندی های جولان)
· سومین مورد، ژئوپلتیک سوریه و منطقه کردنشین این کشور است که جدایی یا پیوستگی این منطقه با دولت مرکزی، میتواند تشدید کننده ادعاهای خودمختاری سایر مناطق کرد نشین خاورمیانه باشد، علی الخصوص که در مجاورت و همسایگی کردستان ترکیه و عراق قرار دارد.
نتیجه
با توجه به آنچه که در بالا به آن اشاره شد؛ گمان نمی رود که هدف اصلی این گزارش ارائه راه کار برای حل بحران سوریه در کوتاه مدت باشد. به نظر می رسد مسئله اصلی سقوط بشار اسد است و این مرکز از کنار گذاشتن برکناری اسد به عنوان پیش شرط مذاکرات صلح سوریه ناراضی است و صراحتاً پیش زمینه از بین رفتن گروه های تندرو را سقوط اسد می داند! در همین راستا، این گزارش کشورهای غربی را به مداخله مستقیم نظامی در سوریه نیز تشویق می کند.
یکی دیگر از مباحث این گزارش اشاره به کار ایدئولوژیک و فرهنگی با گروه های است که مسلحانه می جنگند! هرچند که امکان اجرایی شدن آن جای شک است و نگارنده نیز با این امر موافق است و معتقد است ایدئولوژی را نمی توان بمباران کرد، اما باید این پرسش را مطرح کرد که با توجه به گسترش اینترنت، شبکه های اجتماعی که به آسانی در دسترس همگان قرار دارند و نقش غرب در رسانه ها (به عنوان قطب رسانه ای جهان) چطور تا کنون ایدئولوژی جایگزین، ارائه نشده است؟ به نظر می رسد همانطور که در ابتدای این جستار اشاره شد، این مرکز در پی تأثیرگذاری بر اذهان عموم مردم دنیاست و با انحراف از ریشه های منازعه و درگیری در سوریه، قصد دارد تمام مسئله و راه حل را در رفتن بی قید و شرط بشار اسد خلاصه کند./¢