معرفی و نقد کتاب: آزادی، حکومت، تمدن
منتشر شده در: ماهنامه فرهنگی اجتماعی سیمرغ، شماره 4 و 5، اسفند 1394 و فروردین 1395
-----------------------------------------------------
کتاب پیشرو به کوشش «حلقه آزاد اندیشی و فرهنگ و تمدن دانشگاه آزاد اسلامی»، تدوین گردیده است. این مجلد در برگیرنده چهار مقاله از اساتید برجسته دانشگاه میباشد و اولین عنوان از سری کتابهایی است که با درونمایه آزاد اندیشی، در دانشگاه آزاد اسلامی به چاپ میرسد.
در یک دید کلگرایانه میتوان تولید چنین آثاری را، خصوصاً در زمان حال، به فال نیک گرفت و مایه امید فراوانی است که آثاری از این دست بتواند اولاً خلاء علمی موجود در عرصه آزاد اندیشی را تا حدودی پر نماید و ثانیاً به تولید ادبیاتِ آکادمیکِ بومیِ متناسب با این موضوع پدید آید. اگر چه این اقدام درخور توجه و شایسته تقدیر است، اما نمی توان بر نقدهایی که به این مجلد، معطوف است نیز چشم پوشی کرد.
در زمینه ظاهری و شکلی میتوان صفحه آرایی کتاب را در یک نگاه با عدم توجه و عدم حسن سلیقه، همراه دانست. وجود صفحات سفید مابین دو مقاله از جمله دیگر مواردی است که پرسش برای خواننده ایجاد میکند و دلیل وجود آن، درک نمیشود. از دیگر نکات میتوان به عدم یکپارچه سازی در خصوص تببین موضوع هر مقاله اشاره کرد، به طوری که صفحه تبیین برای مقاله آخر، ناقص و غیر کاربردی است.
از دیگر موارد و به عنوان نقد ماهوی کتاب آن است که می توان به پراکندگی حوزه مقالات اشاره کرد. اگر چه روح دمیده شده در مقالات از تمدن سرچشمه میگیرد و این موضوع به عنوان، محور اصلی در نظر گرفته شده است اما حوزه نگارش مقالات از هم دور میباشد. حوزههای اندیشه اسلامی، سیاست و اقتصاد در برگیرنده مقالات میباشد که شاید بتوان تنها توجیه آن را محدودیت در تعداد چاپ مقالات و رعایت حجم صفحات کتاب، عنوان کرد. چرا که موضوع تمدن در هر یک از حوزه-هایی که بالا اشاره شد، خود میتواند زمینه نگارش چندین عنوان کتاب باشد. از دیگر مواردی که پس از پایان مطالعه متن کتاب به چشم میخورد، عدم وجود یک متدلوژی واحد در بین مقالات است؛ البته نبایستی از یاد برد این نکته تقریباً گریبانگیر تمام کتابهایی است که به صورت مجموعه مقاله، چاپ و منتشر میشود و خاص این کتاب به شمار نمیآید. اما با تمام مباحثی که مطرح شد، نمیتوان غنای قلم نگارندگان را از یاد برد و تنها نقطه قوتی است که میتواند، بر تمامی کاستیهای احتمالی، سایه افکند.
مقاله نخست: رابطه حکومت و تمدن در تنبیه الأمه نائینی؛ داود فیرحی
دکتر فیرحی فردی نام آشنا، صاحب نظر و دارای مراتب علمی بالا هم در سطح دانشگاهی و هم در سطح حوزه علمیه است. تحصیل کردگان در رشته علم سیاست، بیشک با آثار دکتر فیرحی آشنایی داراند و غنای آثار ایشان را تحسین مینمایند.
این مقاله بهطور مستقیم، با حوزه مطالعاتی و پژوهشی نویسنده در ارتباط است. وی در این مقاله به سراغ یکی دیگر از متفکران در حوزه حکومت اسلامی رفته و به بررسی افکار وی پرداخته است. وی در این مقاله، ابتدا به تعریف تمدن و دیدگاه علامه نائینی در این موضوع پرداخته است. فیرحی در این مقاله به دنبال یافتن پاسخی برای این سوال است که «ماهیت تمدن چیست و زایش و زوال این پدیده با نوع حکومت یا حکمرانی سیاسی دارد؟» و برای یافتن پاسخ به سراغ کتاب «تنبیه الأمه و تنزیه المله» رفته است.
فیرحی معتقد است: نائینی در مورد ارتباط دین و تمدن چنین میاندیشد که: «دین حاوی اصول تمدن و سیاست است و نه تمام تمدن و تفصیل و جزئیات نهادهای سیاست و وجه مطلق و جهان شمول این مورد نظر است». چنین اصولی هرچند در انحصار دینی خاص نیست اما به طور کل نسبتی با دین دارد و به تعبیر نائینی: «خارج از دایره عقل نوع بشر قرار دارد و ملازمهای بین دین و اصول سیاست و تمدن میبیند». فیرحی عبارت نائینی را اینچنین توضح میدهد: «اگر قانون شرط ایجاد مدنیت است، دین هم انسان را به اصول قانون –نه خود قانون- هدایت میکند».
در ادامه مقاله، نویسنده به مقایسه کوتاه بین ژان ژاک روسو و نائینی در بحث قوانین اجتماعی میپردازد و دین را در دیدگاه روسو، ابزار دست قانونگذار در توجیه عامه میداند و نائینی دین را ابزار کشف اصول سیاست میداند. در بخش دوم مقاله، فیرحی به سراغ بحث اصلی یا همان پیشرفت و زوال تمدنها رفته است که در این بخش، آزادی و حکومت برجسته شده است. در باب آزادی و حکومت، فیرحی مینویسد: «نائینی معتقد است که: نظام حکمرانی با دو برداشت از انسان ملازمه دارد؛ آزادی ولایت از یک سو، و بردگی و ملوکیت از سوی دیگر تقارن و تضاد دوگانهای که هرگز نمیتواند از یکدیگر جدا و با آن دیگری بنشیند». در پایان فیرحی از آراء نائینی چنین نتیجه میگیرد: «آزادی و برابری همزمان از ارکان تمدنها و حکومتها میداند. بدینسان حکومت و تمدن در دو اصل آزادی و برابری، تلاقی دارند. روشن است که هرگاه جهتگیری دولت یا ماهیت حکومتی مغایر این دو باشند، چنین حکومتی نه تنها کارکردی ضد تمدن دارد بلکه هستی خود را خیلی زود تهدید خواهد کرد». پس حکومتها تنها در زمانی میتوانند به موتور تمدن تبدیل شوند که خود بر بنیان و اصول صحیح استوار باشند.
مقاله دوم: رابطه دولت و تمدن سازی؛ مطالعه موردی: جمهوری اسلامی ایران؛ احمد نقیبزاده
این مقاله به قلم دکتر احمد نقیبزاده، از اساتید نام آَشنا و پرآوازه علم سیاست در ایران است که صاحب تألیفات فراوان در حوزه علوم سیاسی و روابط بینالملل میباشد. عمده نگارشات دکتر نقیبزاده به مطالعات اروپا باز میگردد اما نمیتوان از صاحب نظری ایشان در مسائل ایران، به سادگی گذشت. در این مقاله، کوشیده شده به تمدن در بستر تحولات عظیم جامعه انسانی نگاه شود. به این معنا که هرگاه انسانها، در محیطی مناسب، اقدام به کنش اجتماعی نمودهاند و به یک بسیج برای سامان اجتماعی – سیاسی خود دست زدهاند، این تلاشها در قالب تمدنی خاص و نو ظاهر گشته است. به عقیده نویسنده قدرت سیاسی در این بین، دارای نقش مستقیم و غیر مستقیم بوده است که به صورت حلقه واسط بین دادههای لازم تمدن ساز و خود تمدن عمل میکند.
نقیبزاده در این مقاله میکوشد، به این پرسش پاسخ دهد که: «اگر به فرض عناصر لازم برای تمدن سازی وجود داشته باشد نقش دولت در ایجاد، استمرار و زوال آن تا چه حد است؟» در بخش نخستین مقاله، وی به واکاوی و بیان عناصر و ادوات تمدن سازی سهم دولت در آن پرداخته است و در بخش دوم که مطالعه موردی است، تمدن سازی و توان جمهوری اسلامی، در خلق یک تمدن جدید را بررسی مینماید.
در بخش اول مقاله که مربوط است به عناصر تمدن ساز، به بررسی افکار اندیشمندان و فلاسفه پرداخته شده و سیر تطور تکامل این عناصر بیان شده است که در این میان نقش تکنولوژی (فناوری) به عنوان یک ایجاد کننده مفاهیم جدید در این عرصه مورد توجه است. در ادامه و بر اساس شواهد تاریخی و نقش قدرت سیاسی و چگونگی اعمال آن، نویسنده سه الگو از روابط دولت و تمدن را متصور میشود:
1. الگوی یک: تمدنهای کهنی که در حاشیه نیل شکل گرفتند. یک قدرت سیاسی در پشت سر این تمدنها قرار گرفته و نیروی لازم را برای آنها فراهم کرده است.
2. تمدن یونان باستان: قدرت سیاسی فقط از طریق کارویژههای خود (یعنی ایجاد نظم، آرمش و امنیت) بدون آنکه خود نقش مستقیم در خلق تمدن ایفا کند زمینههای لازم را در جامعه مدنی فراهم میساخت تا نیروهای مدنی به تدوین آنچنان نظام فکری بپردازند که قرنها باقی بماند.
3. تمدن ایران: وجود رابطه دیالکتیکی بین قدرت سیاسی و دین به عنوان عنصر اصلی تمدن ساز.
و در نهایت پس از بررسی این سه الگو، چنین نتجیه میگیرد: «هر سه با شکست سیاسی، زوال پذیرفتهاند و تنها دو الگوی ایران و یونان که وزنه را به سمت اندیشه و فرهنگ داده بودند میراثهایی از خود به جای گذاشتهاند».
در بخش دوم مقاله، نقیبزاده به مطالعه موردی پرداخته و پس از بیان دادههای تمدنی در ایران به تمدن سازی جمهوری اسلامی پرداخته شده است. نویسنده به رغم آنکه انقلاب اسلامی ایران را دارای ویژگیهای تمدن ساز میداند اما معتقد است که به دلیل خلاء فکری و نظریه پردازی بومی، راه بر اندیشهها و نظریههای غربی باز است و «آخرالامر جمهوری اسلامی ایران به گردونه تمدن غرب فرو می رود». در نهایت نقیبزاده، مبحث خود را جمعبندی و چنین نتیجه میگیرد: «ایران در صورتی میتواند تمدن ساز باشد که از یک سو بتواند فراتر از مرزهای جغرافیایی خود نیروهای پیرامونی را در خود ادغام کند و عناصر طبیعی و نیروی انسانی لازم را حول محور خود فراهم آورد و از دیگر سو، نظام فکری جدیدی که بتواند با نظام فکری غرب برابری کند به وجود آورد.»
مقاله سوم: دولت، اقتصاد، تمدن سازی؛ فرشاد مؤمنی
این مقاله به قلم یکی از اقتصاددانان ایرانی است. دکتر فرشاد مؤمنی از جمله اقتصاد دانانی است که به مطالعاتی بین دین و اقتصاد پرداخته است و در مباحث اقتصاد سیاسی نیز دارای تألیفاتی است. دکتر مؤمنی نظریات توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی را به عنوان چارچوب نظری مباحث مقاله خویش برگزیده است و از نظر فراز و فرود تمدنها آن را مورد ارزیابی قرار میدهد.
نویسنده در مقدمه در پی بررسی وضعیت فعلی اقتصاد ایران، آن را دارای شرایطی بسیار پیچیده و خطیر میداند و معتقد است بین سالهای 1384 تا 1392 با توجه به میزان دلارهای نفتی که وارد کشور شده است، نه تنها رشد اقتصادی متناسب صورت نگرفته است، بلکه از نظر گسترش فساد هم در طول تاریخ نفتی شدن اقتصاد ایران هرگز نمونه و بدیلی نداشته است.
پس از مقدمه، نگارنده در سه بخش به موضوعات تمدن، تبیین چارچوب نظری و رابطه بین دولت و اقتصاد پرداخته اسنت و به روشنی مقصود خود را بیان گرده است. دکتر مؤمنی معتقد است حضور دولتها در اقتصاد در اصول، اجتناب ناپذیر و پذیرفته شده است. وی با بررسی کارکردهای دولت در حوزه اقتصاد وجود یک دولت «توسعهخواه» را مهمترین پیش نیاز حرکت به سمت توسعه میداند و بر مبنای دیدگاه نهادگرایان بررسی کارایی بازار سیاسی و کیفیت مردم سالاری را بر اساس پنج کارکرد مورد بحث و ارزیابی قرار میدهد.
در پایان و بهعنوان جمعبندی نویسنده معتقد است: مسئله اساسی در تمدن سازی، نحوه شکلگیری و تداوم نظم اجتماعی است و نه داشتن منابع طبیعی فراوان یا نداشتن آن. بر این اساس «در نبود نظم، خشونت فراگیر میشود و راه را برای انباشت سرمایههای انسانی و سرمایههای فیزیکی، مسدود میگرداند». به این ترتیب مشخص میشود که اساس مسئله توسعه و توسعه نیافتگی در این مقاله با تمدن و تمدن سازی همتراز در نظر گرفته شده است. همچنین دکتر مؤمنی بر اساس دستگاه نظری نهادگرایی جدید معتقد است که کلید اصل تمدن سازی عبارت است از: «علم محوری و تولید محوری ساختار نهادی» و هر جامعهای که صلاحیت و شایستگی ایجاد چنین نظم اجتماعی را داشته باشد، قادر به تمدن سازی و اعتلای کیفیت زندگی و توان رقابت خواهد بود.
مقاله چهارم: چند پیش داوری درباره نسبت میان قدرت و تمدن؛ محمدرضا ]حسینی[ بهشتی
دکتر محمدرضا بهشتی، از جمله اساتید فلسفه است که دارای تألیفاتی در حوزه سیاست نیز میباشد. خمیرمایه اصلی این مقاله را قدرت که همان بحث اصلی علم سیاست است، تشکیل میدهد. این جستار به صورت چکیده چاپ شده است و نکات مهم از متن مقاله اصلی، به صورت خلاصه و در قالب دوازده شماره، ذکر گردیده است. در ذیل تنها به شش مورد که اهمیت بیشتری دارد اشاره میشود:
1. مفهوم قدرت در کاربردی فراتر از توانمندی فیزیکی اشیاء و افراد تداعی کننده مفاهیمی نظیر سلطه و تابعیت است. ].... [معمولاً یکی از نشانههای تمدن و رشدیافتگی آن را تمرکز و تراکم قدرت در حاکمیت میدانند که امکان برنامهریزی و اجرای حداکثری و مدیریت شئون گوناگون جامعه را ممکن میسازد و تحولات فرایند تمدن را تابع این قدرت میسازد.
2. در خصوص نسبت میان قدرت و تمدن در پارهای از نگرشها با پیش داوریهایی روبرو هستیم که در مطالعات تمدنی قابل اثبات نیستند. این پیش داوریها یا بر پایه داوریهای شتابزدهای استوارند که فاقد دلایل مفهومی یا تجربی کافیاند و یا بر پایه تعمیمهای ناموجه از موارد معدود به داوریهای کلی.
3. پیش داوری اول: غالباً در نسبت میان قدرت و تمدن ادعا میشود که هنگامی تمدنها در اوج پیشرفت و شکوفایی خود هستند که بیشترین وسعت سرزمینی و گستره جغرافیایی را دارند.
4. پیش داوری دوم: بسیاری بر این باورند که هرچه تمرکز قدرت فزونتر باشد، نشانههای تمدن و مظاهر فرهنگ، خود را بیشتر آشکار میسازد.
5. پیش داوری سوم: بسیاری بر این باروند که افول قدرت مترادف با زروال تمدن، فرهنگ و مظاهر آن است.
6. پیش داوری چهارم: تمدن (نظیر فرهنگ) ساختنی است و میتوان آن را طراحی کرد و همچون هر صناعتی تولید کرد.