متن مصاحبه پیرامون توافق هسته ای (برجام)
منتشر شده در: مجله دانشجویی آوای بیدار، فروردین 1395 - انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی، قم
-----------------------------------------------------
آقای سیّدمجتبی جلالزاده از جمله فارغ التحصیلان در مقطع کارشناسی علوم سیاسی از دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم است که به عنوان تحلیلگر مسائل بینالمللی وارد حوزه رسانه شده است و تحلیلها و مصاحبههای وی را میتوان در رسانههایی نظیر رادیو صدای امید و پایگاههای خبری – تحلیلی: فرارو، خبرآنلاین و شفقنا، خواند و یا شنید. این روزها او سرگرم نگارش پایاننامه کارشناسی ارشد خود است. در خلال دیداری نوروزی با جلالزاده به گفت و گویی کوتاه پیرامون برجام پرداختم که در زیر آن را میخوانید. همچنین قبل از شروع سوالات از خاطرات خوش دوران دانشجوییاش در قم گفت و تقریباً از احوال تک تک اساتید گروه علوم سیاسی، جویا شد.
■ به عنوان اولین سوال شاید بهتر باشد بپرسم که چه لزومی داشت که ما با آمریکا توافق کنیم؟ اصلاً چرا مذاکره کردیم؟
* در پاسخ به بخش اول پرسش شما باید اشاره کنم که آمریکا یکی از طرفهای مذاکره با ایران در پرونده هستهایی میباشد. درست است که وزن آمریکا بر مذاکرات سایه افکنده بود، اما دیگر طرفهای مذاکره هم دارای توان بازیگری بالایی بودند که میتوان مشخصاً به فرانسه اشاره نمود که در مذاکرات قبلی، مشکلاتی را برای حصول توافق پیش آورده بود. پس معتقدم که مذاکره با آمریکا در خصوص پرونده هستهای، در چارچوب مذاکرات ایران با گروه پنج به علاوه یک بود که آمریکا به عنوان یکی از پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد، نیز در این مذاکرات حضور داشت.
اما پاسخ بخش دوم سوال، پاسخی مبسوط میطلبد که قطعاً بیان تمام زوایای اینکه چرا مذاکره صورت گرفت، در این مجال نمیگنجد. اساساً از سال 2003 که فعالیت هستهای ایران آشکار شد، ایران در غالبهای گوناگون با قدرتهای غربی وارد مذاکراتی شد که کمتر کسی گمان آن را میبرد تا این حد فراز و نشیب داشته باشد و تحت تأثیر روی کار آمدن دولتهای مختلف، دست خوش تغییرات در مواضع و حتی راهبردهای خُرد شویم. از مذاکرات در دوران دولتهای اصلاحات، عدالت و رفاه میگذرم و بیشتر بر روی دولت اعتدال، تمرکز میکنم. همانطور که شاهد آن بودیم دکتر روحانی در مناظرههای تلویزیونی عبارت مشهوری را بیان کردند که جانِ کلام را به خوبی ادا نمودند؛ ایشان بیان داشتند که «اگر قرار است چرخ سانتریفیوژ بچرخد، باید چرخ زندگی مردم هم بچرخد.» به بیان دیگر آنچه میتوان از این جمله دریافت کرد، تغییر نگاه به موضوع هستهای است. بدین معنا که این کلام در مقابل شعار هیجانی سالهای گذشته مبنی بر «انرژی هستهای حق مسلم ماست» قرار میگیرد؛ اگرچه در هیچ یک از دولتهای سه گانهای که درگیر بحث هستهای شدند، حق استفاده صلح آمیز از این نوع انرژی نادیده گرفته نشد و بر آن پافشاری گردید.
اما واقعیت این است که نوع نگاهها به این حق متفاوت بود و نقطه عظیمت این تفاوتها نه در دریچه نگاه بلکه در دایره معرفتی دولتها بود و تفاوت عمده در تعیین «هدف» و «وسیله» در این موضوع بود. به گونهای که در دولتهای نهم و دهم، انرژی هستهای را هدف، نشانهگذاری شده بود حال آنکه در دولت یازدهم، انرژی هستهای و حق استفاده صلح آمیز از آن هدف نبود بلکه وسیله بود؛ وسیلهای برای رسیدن به هدف؛ و هدف، رفاه و عزت ملّت ایران بود.
از دیگر منظر، اگرچه طبق پیماننامه منع گسترش سلاحهای هستهای معروف به ان.پی.تی، هر کشوری توان بهرهبرداری از انرژی صلح آمیز هستهای را طبق شرایطی دارد؛ اما همواره غرب ایران را متهم به پنهان کاری و فعالیتهای نظامی هستهای در پوشش این پنهان کاری میکرد اگرچه از اساس این ادعا مورد قبول نیست و همواره جمهوری اسلامی بر مقاصد صلح آمیز و غیرنظامی ابعاد برنامه هستهای خود اشاره کرده است و شواهد تاریخی هم گواهی است بر رفتارهای قاعدهمند و صلح طلبانه ایران، اما به دلیل خصومت غرب با جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدای انقلاب اسلامی، این پرونده هم تحت تأثیر نگاه غیرعُقلایی غرب، خصوصاً آمریکا به ایران شده که اتخاذ روند بدبینانه و اتهام زننده به ایران را میتوان در سیر دوازده ساله پرونده هستهای ایران نظارهگر باشیم که ماحصل آن صرفاً کند شدن روند پیشرفت این برنامه و تصویب تحریمهای ناعادلانه علیه ایران در مجامع بینالمللی و کشورهای غربی بوده است.
اما پاسخ این پرسش را میتوان اینچنین جمعبندی کرد که خردگرایی حاکم بر سیاست ایران در لوای دولت یازدهم به این نتیجه رسید که هزینه داشتن صنعت هستهای طی سالیان گذشته به مراتب بیشتر از فایده آن شده است و به صورت غیر عقلایی موجب فشار بر نظام گردیده است. فشاری که در داخل به شکل رکود تورمی در حوزه اقتصاد خود را نشان داده بود و در فرای مرزها، به شکل ایران هراسی و انزوای نسبی ایران، رخ نشان داده بود. مذاکره شد، تا به جهان چهره واقعی ایران که همان صلح طلبی و احترام به حقوق بشر است را بار دیگر نشان دهند و آن چه حق مسلم ایران است را در چارچوبی منطقی و عُقلایی، به دست آورند.
■ پس شما معتقد هستید دولتها، در پرونده هستهای، و این صنعت پرخرج، نقش تعیین کنندهای داشته و دارند؟
* پاسخ به این پرسش هم مثبت است و هم منفی! مثبت است چرا که هر دولت با شعارها و برنامههایی که در طول ایام انتخابات ریاست جمهوری به مردم عرضه میکند، دست به یک خرده گفتمان سازی میزند که پس از پیروزی خود را موظف به پیادهسازی از آن میکند. پس ملت ایران است که تا حدودی خط مشی سیاست خارجی را تعیین مینمایند.
پاسخ منفی است از این منظر که رئیس جمهور تنها رئیس دولت و بهتر است بگویم رئیس بالاترین دستگاه اجرایی در کشور است و نه رئیس کشور. به این معنا که رهبری نظام، نقش تعیین کنندهای را در ساخت سیاست خارجی دولتها ایفا میکند که البته در کنار مقام معظم رهبری، از دیگر اصول ترسیم کننده سیاست خارجی، اصول ثابت و مبنایی نظام جمهوری اسلامی است که در قانون اساسی به صراحت ذکر شده است. پس میبینیم که دولتها تنها مجری دکترین و راهبرد نظام هستند اما در سطح تاکتیک و تکنیک، دستی باز دارند. از همینرو است که اعضای ارشد تیم مذاکره کننده ایرانی، منویات مقام معظم رهبری را دستور کاری برای خود میدانند و بهطور مثال دکتر عراقچی میگوید: «نظر رهبری برای ما ملاک است و اصل برای ما فرمایشات مقام معظم رهبری است.»
■ به ابعاد داخلی پرونده هستهای اشاره کردید، ابعاد بینالمللی این توافق (منظورم برجام است) را چه میدانید؟
* همانطور که حتماً میدانید، هم حل و فصل پرونده هستهای از طریق مذاکرات سیاسی و فنی و هم خروج ایران از ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد با توسل به دیپلماسی، خود فصل نوینی را در روابط بینالملل پدید آورده است که نظیر تاریخی آن را در طول حیات هفتاد ساله سازمان ملل متحد، نداریم. قطعاً با فصل هفتم منشور و میزان الزامآور بودن و ضمانت اجرای آن، آشنایی دارید؛ اما پرسش اصلی من این است که تا کنون چه کشورهایی ذیل فصل پنج رفتهاند و به چه سرنوشتی محکوم شدهاند؟ در طول سالهای گذشته دوازده کشور مشمول قطعنامههای فصل هفتمی سازمان ملل متحد شدهاند: کره شمالی 1955، لیبی 1973، آنگولا 1991، یوگوسلاوی 1992، سومالی 1993، روآندا 1994، افغانستان و تیمورشرقی و کنگو و سیرالئون 1999، عراق 1990 و 1995 و 2002، هائیتی 2004 و ایران 2006. این امر موجب دخالت نظامی در تمامی کشورهایی که نام بردم، شد به غیر از ایران.
واقعیت این است که سایه جنگ بر سر ایران بوده و غیر قابل انکار است؛ همانطور که در دولت اول بوش پسر، تهدید جنگ علیه ایران جدی بود که خوشبختانه در هر دو برهه تاریخی دولتهای وقت با هوشمندی توانستند دفع این شرّ نمایند. جنگ به خودیِ خود، مزمت شده و نکبتبار است، به این منظور چنین میگویم که روند جنگ احتمالی علیه ایران و آینده آن را مد نظر قرار نمیدهم و حجم خرابی و آسیبی که به اقتصاد و صنایع بزرگ و دیگر حوزههای زندگی بشر وارد میشود را غیر قابل جبران میدانم و این بدان معناست که فارغ از اینکه غرب توانایی اشغال ایران را دارد یا خیر، خسارتهای جنگ را غیر قابل قبول و جبران میدانم. از دیگر سو، این توافق به جهان نشان داد که ایرانیها اهل مذاکره و صلح طلب هستند و آنچه که ایران فوبیا از آن یاد میبریم، رنگ باخته و موجب بازگشت کشور عزیزمان به عرصه بینالمللی شده است. همچنین از طرف دیگر و مهمتر از این، موارد شناسایی رسمی حق غنی سازی اورانیوم برای ایران، در خاک ایران و راه یابی کشورمان به طور رسمی و قانونی به باشگاه کشورهای دارای تکنولوژی مشروع هستهای میباشد که خود کم دستاوردی نیست. نبایستی از خاطرمان برود، همزمان با ما، لیبی هم در پی دستیابی به این تکنولوژی بود اما تا پیچ و مهرههای صنعت هستهای خود را در زمان سرهنگ قذافی مجبور شدند بازکردند و به آمریکا فرستادند و در مقابل امتیازی دریافت نکردند.
■ به نظر شما در کدام قسمت برجام مسائل موشکی ایران مطرح و محدود شده است؟
* یقیناً طی مذاکرات هستهای، مذاکراتی پیرامون صنایع موشکی ایران صورت نگرفته است. معتقدم بر خلاف فضایی که در فضای ماقبل برجام بوده و به گواه قطعنامه 1929 شورای امنیت، فعالیتهای نظامی ایران، خصوصاً فعالیتهای موشکی دارای ابعاد محدودتری میشده است تا فضای پسا برجام و قطعنامه 2231. اما حساسیتها همواره پابرجاست! غرب دارای گفتمان و رویکرد خاص خود میباشد که جهانبینی سیاستمدارانش را فرم میدهد آنان جهان را در یک فضای آشوبناک متکی بر قدرت میداند که همچون گذشته تنها بازیگران آن دولتها نیستند و گروههای فروملّی و سازمانهای بینالمللی و حتی افراد، موضوع روابط بینالملل شدهاند. در این فضای فکری و در این نوع رویکرد، غرب فتوای حرمت داشتن و به کاربردن سلاح اتمی را از ما نمیپذیرد؛ هرچند که درک دقیقی از تشیع دارد اما فضای فکری بسیار متفاوت و واقعگرایانه (نه واقع بینانه) به عرصه بین المللی دارند. ضمن آنکه ایران در حال حاظر و از پس تحریمهای ظالمانه نیز توانسته به عنوان قدرت برتر در منطقه خاورمیانه تبدیل شود، و دیگر برای غرب پذیرفته نیست که در فضای پیش آمده پسابرجام، ایران بدون محدودیت به فعالیتهای نظامی دفاعی خود، ادامه دهد و هراس از آیندهای که بلاتکلیفی در آن موج میزند و تأمین امنیت همپیمانان منطقهای در پرتو بلاتکلیفی و آنارشی موجود در منطقه زیر سایه ایران قدرتمند، بسیار برایشان نگران کننده است و به همین دلیل است که جان کربی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا میگوید: « ایران به روح توافقنامه هستهای پایبند بوده است ولی آزمایشات موشکی ایران را ناسازگار با تعهدات بینالمللی ایران میدانیم.»
■ و به عنوان سوال پایانی نظرتان را در خصوص یک موضوع بحث برانگیز میخواهم بپرسم: پروتکل الحاقی؛ هرچند که خیلی پیرامون آن صحبت شده است و تقریباً دیگر بحثی در مورد آن نیست ولی میخواهم موضوع پروتکل الحاقی در برجام را کمی بیشتر توضیح دهید و شفاف سازی نمایید.
* در مقدمه پاسخ به این پرسش اشارهای کوتاه دارم به چیستی پروتکل الحاقی. در واقع این پروتکل ضمیمه توافق جامع پادمان است که در سال 1997 میلادی به تصویب شورای حکام رسیده است و هدف آن اعمال نظارت بیشتر در غالب دسترسیهای بدون محدودیت و بازدیدهای سرزده به بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی در جهت افزایش کارایی پادمانهای امنیتی این نهاد بینالمللی میباشد و کلیه اعضای آژانس باید آن را بپذیرند.
ایران در برجام، پذیرفته تا پروتکل الحاقی را به صورت داوطلبانه اجرا نماید. قید داوطلبانه دارای بار حقوقی مشخص است و این بدان معناست که اولاً نیازی به تصویب در مجلس شورای اسلامی ندارد و ثانیاً هر زمان که ایران اراده کند، میتواند اجرای آن را متوقف نماید. در گذشته هم طی دورهای کوتاه از سال 1382 ایران آنرا داوطلبانه اجرا کرده است. هدف اصلی از پذیرش این پروتکل و اجرای آن، باز هم در بافت اقدامات اعتمادساز ایران، معنا پیدا میکند؛ هرچند که قانوناً و آنطور که در ابتدا هم به آن اشاره نمودم، امضا و تصویب آن برای ایران الزامی است. اما آنچه که از پروتکل الحاقی برای ایران شاهد هستیم، اجرای داوطلبانه از سوی ایران و دادن امتیازاتی از طرف آژانس در نحوه اجرای آن است. در طول مدت حیات برجام که قریب پانزده سال خواهد بود، ایران میتواند تمام سود و زیان اجرای پروتکل الحاقی را بسنجد و نهایت این ما هستیم که تصمیم میگیریم آنرا علاوه بر امضا، تصویب نموده و به آن بپیوندیم یا خیر.