سیاست خارجی جدید بریتانیا در خاورمیانه
بررسی سیاست خارجی بریتانیا پس از برگزیت و کوچ امنیتی آمریکا در قبال خاورمیانه
منتشر شده در: هفتهنامه مثلث، سال ششم، شماره سیصد و چهل، 11 دی 1395
بازنشر: ایرنا مقاله
--------------------------------
مقدمه
بریتانیا، طی دوران گذشته یکی از مؤثرترین و کلیدیترین بازیگران در منطقه خاورمیانه بوده است. سیاستهایی که کنش میان بازیگران منطقه را نیز دست خوش خود قرار داده است. اکنون با توجه به تغییر در شرایط خاورمیانه و تغییر بازیگران منطقه، بریتانیا در پی حضور پررنگتر از گذشته است. یکی از دشواریهای شناخت سیاست خارجی بریتانیا، کمبود ادبیات آکادمیک در این حوزه به زبان فارسی است و فقر منابع در این زمینه به وضوح مشخص است. اما در این جستار سعی بر آن شده تا با تکیه بر واقعیت (Fact) به جذابیتها و انگیزههای خاورمیانه برای بریتانیا و همچنین کشف روند آینده سیاست خارجی این کشور، پرداخته شود.
گزارش رسمی مجلس عوام انگلیس و برخی ارزیابیهای اتاقهای فکر بریتانیایی بیانگر آن است که سیاست خاورمیانهای بریتانیا بهصورت قابلِ توجهی مستقل از اتحادیه اروپا بوده و درعینحال وابسته به سیاستهای ایالاتمتحده آمریکا تعریف میشود. لذا، اینگونه بیان میشود که خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا تأثیر حداقلی بر ماهیت سیاست خاورمیانهای این کشور خواهد گذاشت، اگرچه تغییر اولویتهای منطقهای این کشور در خاورمیانه دور از ذهن تصور نشده است؛ بااینحال، نگاه کارکردی بریتانیا به اتحادیه اروپا و سازوکارهای آن بهعنوان ابزاری برای «اعمال قدرت کم هزینهتر» باعث خواهد شد تا خروج از این اتحادیه، ظرفیتهای اجرایی و اعمال نفوذ انگلیس در خاورمیانه و شمال آفریقا را (بسیار) محدود سازد.
اروپا و از جمله انگلیس بهخاطر همسایگی مجبور است به خاورمیانه توجه داشته باشد. نفت مسئله اصلی نیست. تمام کشورهای نفتخیز خاورمیانه خواهان فروش نفت و تأمین امنیت نفت هستند. مهم این است که منطقهای که در همسایگی اروپا قرار دارد، از نظر دمکراسی از مناطق دیگری که طی بیست سال گذشته رشد دمکراسی داشتهاند عقب است. طی دو دهه، آمریکای لاتین و جنوب شرقی آسیا، تحولات دمکراتیکی داشتهاند و خاورمیانه نداشته است.
یکی از دلایل اصلی بریتانیا برای حضور فعالانهتر در مناطقی همچون خلیجفارس، نشاندادن توانمندی خود به آمریکا میباشد که در سالهای اخیر بهنوعی از متحدان اروپایی خود تقاضای برعهده گرفتن نقشهای پررنگتر در زمینههای دفاعی و نظامی را داشته است. این مسئله مخصوصاً در پرتو سیاست آسیا- پاسیفیکگرای ایالاتمتحده بیشتر قابلدرک میباشد؛ امری که بیش از بیش از اهمیت ژئوپولتیک اروپا برای آمریکا کاست و ضرورت اتخاذ استراتژیهای دفاعی و نظامی را برای کشورهای اروپایی و بهطور مخصوص انگلیس و فرانسه گوشزد کرد، اگر چه این استراتژیها باید در چارچوب ناتو باشد و نه گزینهای بدیل برای ناتو.
آمریکا خلاء قدرت در خلیجفارس را مناسب نمیداند و این نکته زمینه مناسبی برای بسط حضور بریتانیا در منطقه میباشد. از طرفی این سیاست نوعی دلجویی از متحدان عرب منطقه در پرتو مذاکراتی است که کشورهای غربی با ایران بر سر برنامه هستهای صلحآمیز تهران دارند و در بحبوحه وخامت اوضاع امنیتی منطقه، با این اقدام این پیام را به کشورهای شورای همکاری خلیجفارس میدهد که انگلیس نسبت به امنیت دوستان خاورمیآنهای خود متعهد و مسئول است.کشورهای پادشاهی حاشیه خلیجفارس که امنیت را مساوی حضور قدرتهای خارجی میدانند کاهش تمرکز سیاست خارجی اوباما در منطقه را نوعی خلاء قدرت در خلیجفارس میدانند و از اینرو با رویآوردن به کشورهایی همچون بریتانیا و فرانسه به دنبال پرکردن این خلاء امنیتی میباشند. بریتانیا و فرانسه سیاست خارجی خود را در قبال خلیجفارس عمدتاً بیرون از چارچوب سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحادیه اروپا دنبال میکنند و در چارچوب منافع ملّی و روابط سنتی و نفوذ قدیمی خود اقدام میکنند، از همین رو رقابت شدیدی نیز بین بریتانیا و فرانسه برای حضور نظامی در خلیجفارس وجود دارد که کشورهای عربی نیز از این رقابت در جهت بهرهبرداریهای خود استفاده میکنند.
همزمان بریتانیا و فرانسه بهعنوان دو قدرت سنتی که از قدرتهای بزرگ به قدرتهای متوسط جهانی تغییر وضعیت دادهاند به دلیل نوستالژی و نوعی تقسیم کار با آمریکا به دنبال ایفای نقش پررنگتر در خاورمیانه و خلیجفارس میباشند، تقویت حضور نظامی در منطقه بهنوعی بستر برای افزایش کنشهای منطقهای آنها در خاورمیانه منجر میگردد و سعی میکنند بهواسطه همسویی منافع و سیاستها با کشورهای شورای همکاری خلیجفارس در قالب ائتلافی نانوشته به نظم آتی خاورمیانه مطابق با منافع خود شکل و حالت بدهند. لذا در غیاب سیاستهای فعال خاورمیانهای آمریکا، انگلیس و فرانسه بازیگرانی هستند که میخواهند با حضور خود نوعی احیای گذشته را از طریق سیاستهای امپریالیستی منفعتمحور پیش ببرند. دو کشور در حوزههای نفوذ گذشته فعالتر از یکدیگر هستند، برای نمونه انگلیس سیاستهای فعالانهتری را در خلیجفارس و عراق پیش میبرد و فرانسه همین نقش را در سوریه و لبنان.
تقویت و افزایش حضور نظامی انگلیس در بحرین مقدمهایست که با تکیه بر آن، این کشور به دنبال ایفای نقش پررنگتر در بحرانهایی همچون عراق و سوریه است. انگلیس از این طریق میخواهد نقش مهمتری در ائتلاف جهانی علیه داعش ایفا کند و جایگاه خود را در چشم آمریکا ارتقاء دهد. رویکردهای مداخلهگرایانه در سیاست خارجی انگلیس از سال 1999 با مداخله در «کوزوو» و به دنبال آن لشکرکشی به افغانستان در سال 2001، عراق سال 2003 و لیبی در سال 2011 بسیار پررنگتر از دورههای پس از جنگ جهانی دوم شده است.
انگلیس به دوران پس از خروج از افغانستان در سال 2014 فکر میکند و به دنبال باقیماندن در منطقه میباشد. کشورهای اروپایی در سایه حضور مستقیم نظامی و قدرت آمریکا در خاورمیانه، فضای مانور چندانی در این منطقه ظرف دهههای اخیر نداشتند، در شرایطی که تمرکز سیاست خارجی آمریکا به منطقه آسیا دوخته شده است این خلاء فرصت مناسبی را برای قدرتهایی همچون انگلیس فراهم آورده است تا نقش و جایگاه خود را در خلیجفارس و خاورمیانه ارتقاء دهد.
اگر به اسناد بالا دستی دفاعی و امنیتی انگلستان از جمله سند سال 2015 با عنوان «راهبرد امنیتی و دفاعی انگلستان»(SDSR) نگاهی بیافکنیم، سه راهبرد مقابله با تهدیدات تروریستی؛ تضمین جریان انرژی و همچنین استفاده از ظرفیتهای منطقه برای پیشبرد منافع تجاری و اقتصادی انگلستان، در نقطه کانونی سیاستهای انگلستان در منطقه غرب آسیا قرار میگیرند. با این وجود، سیاستهای انگلستان در این منطقه، نیازمند واکاوی بیشتری است. مسئلهای که تأثیرات احتمالی بریگزیت بر این سیاستها را نیز روشنتر میسازد.
تلاش برای پر کردن خلاء حاصل از توجه بیشتر آمریکا به شرق آسیا
سیاست «چرخش به سوی آسیا – پاسیفیک» آمریکا در سالهای اخیردر کانون توجه تحلیلگران قرار گرفته است. مسئلهای که در صورت تحقق، احتمالا رقابت قدرتهای جهانی و منطقهای را برای پر کردن خلاء کاهش حضور آمریکا در منطقه به همراه خواهد داشت. کم نیستند تحلیلگرانی که تأسیس پایگاه دریایی انگلستان در بحرین را نیز در راستای رقابت انگلستان و کشورهای مهم اروپایی چون فرانسه برای پر کردن خلا احتمالی حضور آمریکا در منطقه ارزیابی کردهاند. در این چارچوب، از آنجا که یکی از تبعات احتمالی بریگزیت، تسهیل کنشهای خارجی مستقل انگلستان خواهد بود و در ضمن، ایالات متحده احتمالا به نسبت سایر کشورهای اروپایی به نقش آفرینی منطقهای بریتانیا علاقه بیشتری خواهد داشت، شنیده شدن بیشتر نام انگلستان در ترتیبات امنیتی منطقه در آیندهای نه چندان دور دور از ذهن نخواهد بود.
حمایت از موجودیت اسرائیل
حمایت از موجودیت اسرائیل یکی از ارکان سیاست امنیتی و خارجی بریتانیا بوده است. البته باید توجه داشت که انگلستان نیز به مانند اتحادیه اروپا، تحقق ایده دو دولت-ملّت اسرائیلی و فلسطینی را بهترین و کم هزینهترین راه تضمین امنیت و بقای اسرائیل میداند. با این وجود انگلستان همواره مخالف اعمال فشار اتحادیه اروپا بر اسرائیل و همچنین مخالف کارزارهایی چون تحریمی انزوا، سرمایهگذاری و تحریم علیه اسرائیل (BDS) بوده است. در واقع با خروج انگلستان، توانایی این کشور برای اعمال نفوذ بر سیاستهای اتحادیه اروپا به نفع اسرائیل کاهش خواهد رفت.
باید توجه داشت که اسرائیل همواره به دنبال ایفای نقش بیشتر ناتو در مناسبات امنیتی غرب آسیا بوده است. در صورتی که برگزیت به تضعیف اتحادیه اروپا، تقویت جایگاه ناتو (از جمله به دلیل وابستگی امنیتی بیشتر اتحادیه به ناتو و اضافه شدن ظرفیتهای نظامی انگلستان به ناتو که تا پیش از این در خدمت عملیات خارجی اتحادیه اروپا بوده است) و گسترش تعاملات راهبردی آمریکا و بریتانیا منجر شود، احتمالاً ناتو در مسائل مربوط به فلسطین و اسرائیل نیز به کنشگر فعالتری تبدیل خواهد شد.
بهطور کلی، برآیند مجموع اقدامات انگلیس در خاورمیانه گویای آن است که ماهیت قدرت این کشور در منطقه از سخت به نرم تغییر یافته است؛ موضوعی که نخستوزیر انگلستان در مقدمه سند استراتژی امنیت ملّی ۲۰۱۵ این کشور بر آن تأکید داشته است. وی بیان میکند علاوهبر قدرت نظامی، ابزارهای رسیدن به اولویتهای بینالمللی انگلیس در سالهای پیشِ رو سرویسهای امنیتی ـ اطلاعاتی، سرویس دیپلماتیک (دستگاه وزارت خارجه و نهادهای تابعه) و آژانسهای کمکرسان و بشردوستانه انگلستان بهمنظور تأثیرگذاری بر تحولات منطقهای و جهانی است. ازاینروست که انگلستان ازطریق بهرهگیری از قدرت نرم و ظرفیتهای غیرنظامی بهدنبال گسترش غیرحساسیتبرانگیز حوزه نفوذ خود در کشورهای خاورمیانه بهخصوص کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس است تا از این رهگذر منافع اقتصادی آن تأمین و امنیت انرژی انگلیس تضمین گردد.
خلاصه کلام آنکه انگلستان همواره در عالیترین و حساسترین سطوح در منطقه حضور داشته و دارد و آنچه باعث شده که هماکنون انگلستان به سمت خاورمیانه بهخصوص خلیج فارس متمایل شود، این تصور باطل کشورهای عربی است که نخست آمریکا درحال خروج نظامی از خاورمیانه بوده و باید بهدنبال جایگزینی برای آن بود و انگلیس در شرایط کنونی بهترین گزینه موجود است، و دوم و مهمتر آنکه امنیت مقولهای برونزا بوده و همواره از خارج از منطقه باید وارد شود.
سناروی آینده
سناریو محتمل پیرامون سیاست خاورمیانهای بریتانیا بر دو محور همزمان استوار است. نخست، پس از خروج از اتحادیه اروپا، سیاست خاورمیانهای انگلیس بیشازپیش وجهه نظامی به خود گرفته و قدرتنمایی انگلیس در چهارچوب مأموریتها و وظایف سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و همچنین ائتلافهای دوجانبه میان این کشور و آمریکا در کنار فعالیتهای دیپلماتیک این کشور در سطح شورای امنیت سازمان ملل متحد تشدید خواهد شد. در سوی دیگر، بریتانیا به این عقلانیت راهبردی دست یافته که بازیگران دیگری در منطقه خاورمیانه بهتدریج در حال ورود و کنشگری هستند. هند و چین دو قدرت نوظهوری هستند که علیرغم ابراز نگرانیهای بسیار از سوی جهان غرب، بریتانیا بهدنبال همکاریهای گسترده در سطوح مختلف است. توافق اخیر پکن و لندن درخصوص همکاریهای ضد تروریسم در حالی رسانهای شده که ایالاتمتحده آمریکا مخالف جدی قانون جدید ضد تروریسم چین (دسامبر 2015) است.
از منظر منافع و امنیت ملّی جمهوری اسلامی ایران نیز اگرچه خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا باعث خواهد شد تا اعمال قدرت این کشور از کانال اتحادیه اروپا قطع گردیده و به نوعی تأثیرگذاری بریتانیا بر ایران دچار افول گردد، اما شکلگیری پیوندهای غیرسیاسی همزمان میان انگلیس با هند و چین در خاورمیانه میتواند تهدیدی بالقوه برای جمهوری اسلامی ایران تلقی شود. نکته دیگر در این خصوص آن است که خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، این کشور را در کوتاهمدت وارد فضای تعلیق و هرجومرج اقتصادی خواهد کرد، لذا سیاست اصولی میتواند این باشد که جمهوری اسلامی کماکان بهدنبال توافق جامع همکاری با اتحادیه اروپا بوده و در حوزههای پولی، بانکی، بیمهای و نظایر آن، همکاری صِرف با بریتانیا را در دستورکار نداشته باشد.■