رویکرد روسیه نسبت به بحران سوریه
رویکرد روسیه نسبت به بحران سوریه
منتشر شده در: مجله ایرانی روابط بینالملل
-------------------------------
مقدمه
وقوع بهار عربی در شمال آفریقا و تسری آن به خاورمیانه سبب شد تا بازیگران منطقهای و فرامنطقهای، رویکردهای متفاوتی را نسبت به این منطقه اتخاذ نمایند. بحران سیاسی سوریه که از مارس 2011 شروع شد، دارای ابعاد منطقهای و بینالمللی است.بر همین اساس موضعگیری روسیه در قبال بحران این کشور نیز بر مبنای شماری از ملاحظات راهبردی و منافع روسیه در سطح بینالمللی، منطقهای و نیز در خود روسیه شکل گرفته است. روسیه،بهعنوان یکی از بازیگران فرامنطقهای حاضر در خاورمیانه که تاریخچه حضور آن به دوره تزارها بازمیگردد، در جریان این خیزشها، رویکرد خود را نسبت به این منطقه تغییر داده و در هر یک کشورهای قیام کرده با توجه به منافع و ابزار خود، سیاستی متفاوت را اتخاذ نموده است. همچنین منطقه خاورمیانه به دلیل داشتن منابع انرژی و موقعیت ژئوپلتیکی، حوزه منفعتی غیر قابل اغماض برای بازیگری چون روسیه محسوب میشود.
بر اساس سطح تحلیل خرد (مسائل و انگیزههای داخلی)
سوریه از سنتیترین متحدان روسیه در منطقه و جزئی از حوزه نفوذ این کشور به حساب میآید. نفوذ روسیه قبل از زمان جنگ سرد در سوریه وجود داشته و در سالها بعد نیز با شدت و ضعفهایی همچنان ادامه پیداکرده است. در 30 مارس 2011 و در شهر درعای سوریه اعتراضات و شورشهایی آغاز میشود و این کشور را در معرض بحران داخلی قرار میدهد. در مورد تحولات سوریه از سوی قدرتهای بزرگ و نیز بازیگران منطقهای مواضع و رویکردهای مختلفی اتخاذ شده است. در خصوص رویکرد روسیه شاهد این موضوع هستیم که این کشور تلاش میکند تا علاوه بر حفظ بشار اسد، با مخالفان وی نیز تماس برقرار کند تا جلوی خشونت و خونریزی را در خاک سوریه بگیرد و حتی فراتر از این، در بین مخالفان رژیم سوریه حوزه نفوذ داشته باشد. باید اشارهکنم که روسیه نیز بهدنبال حفظ جایگاه و نفوذ بینالمللی خود است و در این زمینه عوامل داخلی ازجمله نقش تصمیمگیرندگان نیز بر آن تأثیر دارد. درواقع با انتخاب دوباره پوتین بهعنوان رئیسجمهوری در روسیه شاهد اتخاذ مواضع محکمتر و باثباتتری همانند وتوی قطعنامههای ضد سوری شورای امنیت و یا ارسال تسلیحات به این کشور و مداخله نظامی، در مقابل تحولات سوریه هستیم.
روسیه ازجمله کشورهای تأثیرگذار در نظام بینالملل است که در تحولات سوریه از حکومت اسد حمایت کرده و تقریباً با یک خط سیر کمنوسان موضع خود را دنبال کرده است. در مجموع، موضع روسیه در قبال تحولات کشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا با نوعی شک و تردید آمیخته بوده است و این کشور جابهجایی حکومتها در منطقه را در شرایط کنونی چندان به نفع سیاست خاورمیانهای خود ندیده و آنرا برهم زننده ثبات منطقه قلمداد میکرده است. روسها چنین تغییرات سیاسی بنیادی را در جهت منافع ایالات متحده آمریکا و همپیمانان آن تلقی میکنند که میتواند بر منافع روسیه در خاورمیانه تأثیرات منفی داشته باشد. از نظر روسها چنین تحولاتی به اوجگیری افراطگرایی در کل منطقه انجامیده که برای روسیه نیز تهدیدزا است.
بر اساس برخی دیدگاهها روسها از گسترش سریع و ناگهانی تحولات غافلگیر شدند. روسیه قبلاً در برخی حوادث دیگر منافع بزرگی را از دست داده بود و شاید تحت تأثیر همان تجربه اینگونه رفتار کرد. به دنبال مداخله نظامی ناتو و سرنگونی معمر قذافی و عدم موضعگیری مطلوب روسیه، از شمار مناطق تحت نفود این کشور خارج گردید و ضررهای جبران ناپذیری برای روسیه در پیداشت. این مهم نشان از این دارد که در تحولات و معادلات عراق و لیبی بازنده اصلی روسیه بود. با توجه به چنین تجربهای بود که روسیه موضع دیگری را در مورد سوریه اتخاذ کرد و اینبار بهطور صریح و محکم از حکومت دوست خود پشتیبانی کرد تا برخلاف گذشته جلوی از دست دادن منافع بزرگ خود آنهم به سود رقبایش در خاورمیانه را بگیرد. روسیه نگاه خوبی به تغییر نظام در سوریه ندارد و در بدترین وضعیت میپذیرد که جابهجایی مختصر در نخبگان حاکم انجام گیرد.
روسیه در اولویت اول خواهان ثبات سیاسی در سوریه است. همان طور که اشاره شد، روابط عمده این دو کشور به دوران جنگ سرد بازمیگردد. در این دوران، شوروی تلاش میکرد به حمایت از حرکتهای آزادیبخش ملتهای عرب علیه اسراییل که متحد آمریکا در منطقه خاورمیانه بود، بپردازد. سوریه ازجمله کشورهایی بود که بر ضد سیاستهای آمریکا و اسرائیل در منطقه فعالیت میکرد. در این دوران قراردادهای متفاوتی بین دو کشور امضاء شد. با امضای این قراردادها حضور نظامیان روس در سوریه افزایش پیدا کرد. پوتین درباره مسئله سوریه معتقد است که نباید سناریوی لیبی در سوریه اجرا شود. به همین دلیل روسیه قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را که علیه سوریه تنظیم شده بود، وتو کرد تا از این طریق جلوی عملیات مسلحانه مداخله جویانِ را در سوریه بگیرد.
بر اساس سطح تحلیل کلان (انگیزههای بینالمللی)
ایالات متحده آمریکا از انتهای سال 2011 به تغییر استراتژی خود مبادرت ورزیده و نقطه شروع اعلام این استراتژی که به «دکترین اوباما» معروف شد، سفر اوباما در پایان سال 2011 به کشورهای آسیای جنوب شرقی و بهویژه دیدار او با رهبران استرالیا بود. آمریکا دو سیاست هماهنگ اعلامشده در پیشگرفته است که بهنظر میرسد هر دو یک هدف اصلی را مد نظر دارند: انتقال بخشهای اصلی نیروهای دریایی آمریکا به حوزه اقیانوسیه و شرق آسیا و تلاش برای گسترش حضور نظامی در جنوب آسیا. نگاهی به جغرافیای طبیعی این دو منطقه بهخوبی نشان میدهد که هر دو حرکت علیه چین و محاصره این کشور از شرق و غرب است. با تقویت توان نظامی جمهوری خلق چین، به دنبال رشد اقتصادی سرسامآور این کشور، ایالات متحده آمریکا از آغاز قرن جاری در سند امنیت ملّی خود، به تمرکز بر کنترل حوزه نفوذ چین تأکید ورزیده است. در واقع با کنار هم گذاشتن این دو گذاره در مییابیم که آمریکا به دنبال کوچ امنیتی از خاورمیانه به سمت جنوب شرق آسیا با هدف مهار چین است. از انگیزههای بیشتر برای توضیح این موضوع میگذرم و این پرسش را مطرح میکنم که تکلیف خاورمیانه چه میشود؟
اولاً این کوچ نسبی است و نه مطلق؛ به این معنا که اهمیت خاورمیانه برای آمریکا کم شده است ولی از بین نرفته، پس همچنان حضوری حداقلی خواهد داشت و هم پیمانان منطقهای خود را رها نخواهد کرد. اما واقعیت آن است که خلاء حاصل از خروج آمریکا بایستی توسط سایر قدرتهای بزرگ پر شود. بر همین اساس است که ابتکار عمل در لیبی به فرانسه واگذار می شود و یا در همین موضوع مورد بحث، روسیه با دستی برتر و با به کارگیری توان نظامی، در پی حفظ دولت سوریه است.
روسیه برآن است که بهعنوان یک «قدرت بزرگ اوراسیایی» تلقی شود؛ به نحوی که اگرچه با غرب تعامل دارد، اما اهداف سیاسی خاص خود را نیز دارد. این کشور با اشاره به ابهام مداخلات نظامی در حقوق بینالمللی، تأکید میکند که برخلاف دیگر کشورها با قواعد خود بازی میکند، سازوکارهای منطقهای و «قدرت نرم چندجانبه» را ترجیح میدهد.
موضع روسیه در قبال بحران سیاسی سوریه مربوط به منافع ملی این کشور در خود سوریه است. دلایل نظامی، اقتصادی و نیز مسئله وجود تعداد زیادی از اتباع روسی در سوریه مطرح میشود. همچنین پایگاه دریایی طرطوس، اساس دلیل نظامی روسیه در جهتگیری مسکو در قبال سوریه است. اگرچه، بندر طرطوس هم اکنون بیشتر پایگاهی برای سوختگیری است و همچنین، به دلیل سه دهه عدم سرمایهگذاری در آن، از کاربری کمی برای ناوگان دریایی برخوردار است، اما این بندر نمایانگر حوزه نفوذی برای روسیه در آبهای شرقی دریای مدیترانه است؛ بهطوری که روسیه از این طریق میتواند احساس کند که در منطقه پایگاهی دائمی دارد. این بندرتنها پایگاه دریایی روسیه در خاورمیانه به حساب میآید که بعد از فروپاشی شوروی کماکان حفظ شده است. طرطوس به واسطه موقعیت پدافندی خود اهمیت ویژهای برای روسیه دارد؛ چراکه به واسطه این پایگاه هم برخی اهداف سیاسی تحقق مییابد و هم یک شریک استراتژیکی در دنیای عرب، حفظ خواهد شد.
دلیل اقتصادی مسکو نیز شامل «بازار بزرگ تسلیحات» و «فرصتهای تجاری» است. از 2005، سوریه بهطور فزایندهای وارد کننده تسلیحات روسی بوده است. در 2011، سوریه پنجمین خریدار بزرگ تسلیحات روسیه بوده است. براساس گزارشی از مؤسسه بینالمللی تحقیقات صلح استکهلم، روسیه 78 درصد از واردات سوریه را در پنج سال گذشته تأمین کرده است. دلیل اقتصادی دیگر، حضور شرکتهای تجاری روسی در سوریه است. در 2009، سرمایهگذاری روسیه در این کشور بالغ بر 4/19 بیلیون دلار بود.
انگیزه دخالت فعالانه روسیه در بحران سوریه همانطور که بیان شد از دو بعد داخلی و بینالمللی قابل بحث است. نخست بُعد داخلی که ناظر به فایده اقتصادی (فروش تسلیحات و سرمایهگذاری در خارج)، فایده سیاسی (ایجاد حوزه نفوذ در خارج از مرزها)، فایده ژئوپولتیکی (دستیابی به آبهای مدیترانه) میباشد. دیگری، بُعد بینالملل که به دنبال کسب پرستیژ در روابط بینالملل و همچنین به دست گرفتن ابتکار عمل در پی کوچ امنیتی آمریکا از خاورمیانه، در این منطقه است.