مقدمه
ایالات متحده آمریکا از انتهای سال 2011 به تغییر استراتژی خود مبادرت ورزیده و نقطه شروع اعلام این استراتژی که به «دکترین اوباما» معروف شد، سفر اوباما در انتهای سال 2011 به کشورهای آسیای جنوب شرقی و بهویژه دیدار او با رهبران استرالیا بود. پرسش این است که آیا استراتژی آمریکا تغییر یافته است و به نوعی ما با دکترین جدید آمریکا مواجه هستیم؟ اگرمعتقد باشیم که استراتژی آمریکا واقعاً تغییر یافته است، الزامات آن برای منطقه آسیای شرقی چیست؟ و بالاخره تکلیف خاورمیانه و بالاخص خلیج فارس که نقطه تمرکز استراتژی آمریکا از سال 1991 (با جنگ دوم خلیج فارس) بوده است، چه خواهد شد؟ مخصوصاً آیا آمریکا میتواند پس از بهار عربی منطقه را رها نماید؟ پاسخی که میتوان به این پرسشها داد این است که: استراتژی آمریکا تغییر یافته و مهار چین در دستورکار آمریکا قرارگرفته و در بستر تفکرات استراتژیک آمریکا، این تغییر استراتژی بسیار رئالیستی مینماید. تحلیل منطق رئالیستی و پیشینه آن بر این فرضیه مهر تأیید میگذارد.
سوال دوم این است که در پرتو تغییر استراتژی، تکلیف خاورمیانه (از منظر آمریکا) چه خواهد شد؟ فرضیه دیگر نوشتار این است که دیگر خاورمیانه به دلیل تغییر در سه مؤلفه استراتژی خاورمیانهای آمریکا (تعریف منافع ملّی، تهدیدات به منافع ملّی و پاسخها به این تهدیدات)، آن جایگاه سابق را (که در طی دو دهه از 1991 به بعد داشت) نخواهد داشت و آمریکا در حال بازگشتن به استراتژی قبل از دهه 1990 خود در خلیج فارس موسوم به «موازنه ساحلی» خواهد بود و در خاورمیانه از طریق متحدین خود همچون ترکیه، قطر، عربستان سعودی و نیز با نقش پررنگ متحدین اروپایی خود عمل خواهد کرد.